غزلی برای تو
اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو
گفتم که یک غزل بنویسم برای تو
احساس می کنم که کمی پیرتر شدم
احساس می کنم که شدم مبتلای تو
برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو
دل می دهم دوباره به طعم صدای تو
از قول من بگو به دلت ... نرم تر شود
بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو!
دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :
یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو
ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو
سلام فرزانه
خوبی
واقعا شعرای قشنگی میگی.................
یه چیزی بپرسم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟..................عاشقی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اخه شعرات حال و هوای عشق و داره.............
راستی.........فکر کنم یه بار دیگه هم به وبلاگت اومدم ...........یادم نیست ..................ولی خیلی به نظرم وبلاگت اشنا اومد
من لینکتو می زارم ............
موفق باشی عزیز
بای
سلام فرزانه ...
وب خوب و قشنگی داری...
عکسها و مطالبت جالب بود ...
پیش ما بیا ...
آرزومند آرزوهات ... (تنها)
سلام
خوبی فرزانه جان ؟؟؟
راستش از وبلاگت خیلی خوشم اومد -- مــــوفــــق بـــاشــــی