-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 تیرماه سال 1389 13:33
تو از کدامین شب سخن می گویی؟ هر شب همه جا رنجور بودم رنجور و ساعت ها و ثانیه ها پس و پیش می شدند و من پریشان تر از ساعتی قبل کاش ویران می شدند این ساعت ها این ثانیه ها و این... کاش ویران می شد آن کس که دروغ می گفت کاش ویران می شدند این روزهای تب آلود خسته کاش ویران می شد آن کس که دروغ می گفت
-
مادر بزرگ چقدر مهربان!
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 16:38
مادر بزرگ چقدر مهربان ! رنگ بوم نقاشی ام از گل های زیبای پیراهنش و من بومی از گلهای بهاری با عطری بهاری می کشم.
-
به دنبال حافظه خویش...
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 16:33
کلید ها راه خانه همه را گم کردم من به دنبال حافظه خویش می گردم.
-
ایستگاه خاکستری
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 16:28
سوار بر قطار می روی دستی تکان می دهی و من خوش باور از اینکه بر می گردی توی ایستگاه خاکستری گم می شوم گویی قطار هم گم می شود چرا بر نمی گردی؟
-
غزه
شنبه 5 بهمنماه سال 1387 16:22
۴۰ کشته ۷ زخمی اعدادی متفاوت از این رادیوی قدیمی چه ناله ها برمیخیزد صدای ناله کودک صدای شیون مادر اشک پدر چه بی صداست این جا بوی خون اینجا بوی درد می دهد و ما بوی آزادی را از یاد بردیم
-
نقد شود
شنبه 18 آبانماه سال 1387 17:02
و من بدون هیچ آگاهی از زمان و مردمان دل باختم هیچ نمی دانستم او یک مسافر بود و من معنایش را درک نمی کردم چشمهایم را به جاده ها و قدمهایش دوخته بودم اما او می رفت صدایی از من بر نمی خواست مدتی گذشت و من دنبال قلبم در میان سینه ام بودم اما هیچ نیافتم انگار با خودش برده بود نفسهایم در میان سینه ام زندانی می شدند نفسها می...
-
لطفا نقد کنید...
شنبه 18 آبانماه سال 1387 16:53
گلویم درد می کند بغضی نهفته در میان آن سالیان دراز چشمهایت را بسته یافتم همه شب خوابهایی بی سرانجام درها بسته چشمها بسته کلیدها کجایند؟!
-
فنجان چای
دوشنبه 13 آبانماه سال 1387 16:30
تمام غمها و خستگی هایم را درون فنجان چای می ریزم به یکباره سر می کشم این چای بود یا قهوه؟!
-
لطفا نقد کنید...
دوشنبه 13 آبانماه سال 1387 16:26
آنقدر رادیکال ها را از هم کم کرده ام و حاصلشان را با هم جمع کرده ام آنقدر روی دیوار کاهگلی همسایه معادله چند مجهولی نوشته ام که ترک برداشته است شاید دلش لرزیده است از ریاضت اگر دل من هم بود می لرزید که بی تو باشم دیگر هیچ کس به آن دیوار تکیه نخواهد داد حتی کبوتر آزاد و رها دیگر لب بامش نخواهد نشست من دیوار نبوده ام...
-
پاییز خونین
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1387 13:17
آغاز می شود فصلی سرد فصلی زرد عده ای را می بینم که افسرده نشسته اند در باران باید مراقب باشیم ! پاییز در راه است باید خون آینه را بشناسیم دروغ تزریقش نکنیم نکشیم بی دلیل پرنده ای آب پای گلدان بریزیم گاهی قدم بزنیم در کوچه ای بم بست آزاد کنیم پرنده ای از قفس
-
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم ...
شنبه 2 شهریورماه سال 1387 19:48
سر به روی شانه های مهربانت میگذارم عقده ی دل می گشاید ، گریه ی بی اختیارم از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم دوست دارم بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم دوست دارم خالی از خودخواهی من برتر از آلایش تن من تو را بالاتر از تن برتر از من دوست دارم شانه هایت را برای گریه کردن...
-
من دوست دارم ...
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1387 01:53
-
تولدت مبارک عسلم
یکشنبه 23 تیرماه سال 1387 12:02
صبحی تابستانی اشکی چکید بر زمین اشکی از چشمانی کوچک صبح تمام شد و آن روز بود که برای اولین بار صبحی می دیدی هر چند تصویری نیست حالا سال ها گذشته و دوباره سالی به زندگی ات افزوده می شود
-
تولد
یکشنبه 23 تیرماه سال 1387 09:48
چه لطیف است حس آغازی دوباره و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس... و چه اندازه عجیب است روز ابتدای بودن! و چه اندازه شیرین است امروز ... روز میلاد... روز تو! روزی که تو آغاز شدی تولدت مبارک عزیزم
-
پیش از تو ...
سهشنبه 4 تیرماه سال 1387 19:02
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت بسیار بود رود در آن برزخ کبود اما دریغ، زهره دریا شدن نداشت در آن کویر سوخته ، آن خاک بی بهار حتی علف اجازه زیبا شدن نداشت گم بود در عمیق زمین شانه بهار بی تو ولی زمینه پیدا شدن نداشت چون عقده ای به بغض فرو بود حرف عشق این عقده تا همیشه سر واشدن نداشت
-
ترکم مکن ...
پنجشنبه 2 خردادماه سال 1387 23:22
ترکم مکن ترکم مکن ای عشق من بی همزبانم تنها تو یی ای نازنین آرام جانم اینجا کسی در سینه اش رویا ندارد دل را سپردن تا ابد معنا ندارد سر در گریبانم کسی هم درد من نیست از عشق جز آلودگی چیزی ندیدم از فصل های دوستی من دل بریدم این زندگی دیگر سرو سامان ندارد دیگر به عشق من کسی ایمان ندارد دیگر نمی داند که را باید صدا زد این...
-
زنــدگــی ...
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 22:26
زندگی زیباست زشتیهای آن تقصیر ماست در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست ! زندگی آب روانی است روان میگذرد ... آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد
-
عشق ...
پنجشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1387 13:32
کلاس عشق ما دفتر ندارد ... شراب عاشقی ساغر ندارد ... بدو گفتم که مجنون تو هستم هنوز آن بی وفا باور ندارد . به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است . ******* صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است صدا کن...
-
انتظار { فرزانه }
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 22:03
سرشار از احساس پاکم بهتر از این نمی شود... عشق و صفا موج می زند ! همچون دریای خروشان چگونه قدر این لحظات را بدانم؟؟؟ چگونه ریه ام را از هوای عاشقی پر کنم ؟؟! تلالو نور در آینه های کوچک نگاه منتظرانه... نگاه غمگین اشک شوق اطرافیانم همه عاشق اند به سویی می دوند اما من اینجا فقط نظاره گرم کسی در گوشه ای تنها زانوی غم به...
-
از فاصله ها گریزانم { فرزانه }
جمعه 17 اسفندماه سال 1386 17:16
از فاصله ها گریزانم فرسنگ ها را می پیمایم به تو میرسم به تو که شب ها و روز ها به من اندیشیدی و مرا در آغوش پر مهرت نوازش دادی بوسه ای بر گونه ام زدی و مرا با گرمای و جودت گرم کردی و با چشمان پر لطفت آسمان را نگریستی و خدا را شکر کردی هم اکنون تنها مانده ام بی تو از من فقط و فقط بیشه ای بی آب وعلف مانده است بارانی از...
-
نگاه و عشق ...
جمعه 3 اسفندماه سال 1386 01:38
نگاهم با نگاهت هردو نیکوست نگاهت می کنم چون دارمت دوست *-*-*-*-*-* عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی در فراقش سوختن
-
آفرینش ...
دوشنبه 29 بهمنماه سال 1386 20:37
خداوند وقتی بندگانش را می آفرید با پری از مرغ پر طلا .... با قلم نوک طلا .... بروی پیشانیشان نوشت قصه ی خوب سرنوشت اما نوبت به ما که رسید مرغ پر طلا پرید .... قلم نوک طلا شکست .... و خداوند پری از مرغ غم گرفت و بروی پیشانیم نوشت قصه ی تلخ سرنوشت سر نوشت را نتوان از سرنوشت
-
شبی ...
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1386 22:39
شبی که با تو بودم یاد از آن شب شبی که بی تو باشم داد از آن شب
-
... عشق ...
شنبه 27 بهمنماه سال 1386 23:20
تا کی به نگاه و آه راضی باشیم سرباز غرور و شاه بازی باشیم با اینکه نمی رسم ولی دور نشو بگذار دو خط ولو موازی باشیم *ـ*ـ*ـ*ـ*ـ* هیچ کس ویرانیم را حس نکرد وسعت تنهاییم راحس نکرد در میان خنده های تلخ من گریه پنهانیم راحس نکرد درهجوم لحظه های بی کسی درد بی کس ماندنم راحس نکرد آنکه با آغاز من مأنوس بود لحظه پایانیم راحس...
-
وقـــتـــش رسـیــده ...
جمعه 26 بهمنماه سال 1386 22:09
وقــتــش رســیــده ... وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود با سار ِ پشت پنجره جایم عوض شود هی کار دست من بدهد چشم های تو هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود با بیت های سر زده از سمت ِ ناگهان حس می کنم که قافیه هایم عوض شود جای تمام گریه ، غزل های ناگــــــزیر با قاه قاه ِ خنده ی بی غم عوض شود سهراب ِ شعرهای من از دست می رود حتی...
-
روز جهانی عشق مبارک باد
پنجشنبه 25 بهمنماه سال 1386 00:26
به نام خدایی که عاشق عشق است تو چشات باید شنا کرد مث دریا تو رو خوب باید شناخت مث زیبا شعر تو باید طلا کرد مث پاییز شبتو باید دراز کرد مث یلدا تو نگات میشه سفر کرد مث مجنون دلو می شه در به در کرد مث لیلا عشق تو رنگ همون بوته یاسه که همش قد میکشه زود می ره بالا تو مقدس و زلالی مث سوگند روشن و غرق امیدی مث فردا تو...
-
آن دم که با تو ام ...
چهارشنبه 24 بهمنماه سال 1386 22:56
آن دم که با تو ام ای آنکه زنده از نفس توست جان من آن دم که با توام ، همه عالم ازان من آن دم که با توام ، پُِرم از شعر و از شراب میریزد آبشار غزل از زبان من آن دم که با توام ، سبکم مثل ابرها سیمرغ کی رسد به بلندآسمان من بنگر طلوع خندهی خورشید بر لبم زان روشنی که کاشتی ای باغبان من ! با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت...
-
آتــش
سهشنبه 23 بهمنماه سال 1386 23:11
بارانی ام , بارانی ام , بارانی از آتش یک روح بی پروا و سرگردانی از آتش . این کوچه ها , دیوارها , اصلاً تمام شهر سوزان و من محبوس در زندانی از آتش . اهل غزل بودم ، خدا یکجا جوابم کرد با واژه ای ممنوع ، با انسانی از آتش . بی شک سرم از توی لاکم در نمی آمد بر پا نمی کردی اگر طو فانی از آتش . تا آمدی ، آتشفشانی سالها خاموش...
-
پایان من ...
دوشنبه 22 بهمنماه سال 1386 22:56
پایان ِ من گفتی که پــَر بکش ، برو از آسمان من باشـد ، قبـول ، کفتر ِ نا مهربان من هر بار گفته ام که : تو را دوست دارمت پـُر می شود از آتش ِعشقت دهان من این جمله که برای بیانش به چشم تو افتـاده است باز به لکنـت ، زبان من آنقدر عاشقـم که تو عاشـق نبوده ای دیگر رسیـده کارد ، بر این استـخوان من نه ، شاهنامه نیست که تو...
-
:: سلام :: { فرزانه }
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 19:11
سلام سلامی به وسعت دریا به وسعت تمام غم هایی که در دلم قرار داشت به وسعت نگاهت که بوسیله آن تمامشان را زدودی سلامی به قشنگی شکلات سلامی به اندازه غم عاشق سلامی به زیبایی معشوق سلامی به شور عاشق سلامی به مجنون سلامی به لیلی سلامی به زیبایی مهربانی همه ی سلامهایم را تقدیمت می کنم به تو که مهربانی عاشقی مجنونی شکلاتی و...