ترکم مکن
ترکم مکن ای عشق من بی همزبانم
تنها تو یی ای نازنین آرام جانم
اینجا کسی در سینه اش رویا ندارد
دل را سپردن تا ابد معنا ندارد
سر در گریبانم کسی هم درد من نیست
از عشق جز آلودگی چیزی ندیدم
از فصل های دوستی من دل بریدم
این زندگی دیگر سرو سامان ندارد
دیگر به عشق من کسی ایمان ندارد
دیگر نمی داند که را باید صدا زد
این قلب را تا کی به طوفان بلا زد
من باغبان فصل های انتظارم
تو خوب می دانی من اینجا بی قرارم
زندگی زیباست زشتیهای آن تقصیر ماست
در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست !
زندگی آب روانی است روان میگذرد ...
آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد
کلاس عشق ما دفتر ندارد ... شراب عاشقی ساغر ندارد ... بدو گفتم که مجنون تو هستم هنوز آن بی وفا باور ندارد .
به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است .
*******
صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است
صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین میدهد
صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا
نشسته ام تا شاید صدایم کنی
صدایم کنی ومحبت بی دریقت را نثارم کنی
******
آری دوستی دو نیمه دارد نیمی از آن عشقی است که دل تو را بیقرار کرده است و نیمی دیگر آن محبتی است که در دل من می تپد .
فرشته ها وجود دارن اما بعضی وقتا چون بال ندارن ما بهشون میگیم دوست .
*****
ای دوست به جز عشق تو در سر من هوسی نیست
جز نقش تو بر صفحه ی دل نقش کسی نیست
سرشار از احساس پاکم
بهتر از این نمی شود...
عشق و صفا موج می زند !
همچون دریای خروشان
چگونه قدر این لحظات را بدانم؟؟؟
چگونه ریه ام را از هوای عاشقی پر کنم ؟؟!
تلالو نور در آینه های کوچک
نگاه منتظرانه...
نگاه غمگین
اشک شوق
اطرافیانم همه عاشق اند
به سویی می دوند
اما من اینجا فقط نظاره گرم
کسی در گوشه ای تنها زانوی غم به بغل گرفته
کسی آرام می گرید
کسی اعمال روز پیشین را بررسی می کند
وکسی نگاه منتظرانه و عاشقش در دور دست ها سیر می کند
کسی در اوج تفکربه نقطه ای خیره است و فردایش را مرور میکند
وبرنامه ریزی نسبتا دقیق برای گذشته تباهش دارد
پیرزن دل شکسته ای تسبیح سبز رنگش را بوسیله ی انگشتان نحیفش
از فاصله ها گریزانم
فرسنگ ها را می پیمایم
به تو میرسم
به تو که شب ها و روز ها به من اندیشیدی
و مرا در آغوش پر مهرت نوازش دادی
بوسه ای بر گونه ام زدی
و مرا با گرمای و جودت گرم کردی
و با چشمان پر لطفت آسمان را نگریستی
و خدا را شکر کردی
هم اکنون تنها مانده ام بی تو
از من فقط و فقط بیشه ای بی آب وعلف مانده است
بارانی از چشمان ابری ام می بارد و گونه هایم را سیراب می کند
تنها به سوی تو می آیم
دلتنگم
در انتظار جرقه ای هستم
جرقه ای که می تواند آتش فاصله ها را کم کند
و مرا به یگانه معشوقم برساند
ترنم و طراوت نیلوفر تو را به یاد من می آورد
به سوی تو می آیم