.:. به نام تک نوازنده ی گیتار عشق .:.

*۩۞۩* رو یـاهــایـــت را بــه خــاطــر بــســپــار و بــه آنــهـا زنــدگــی بــبــخـش *۩۞۩*

.:. به نام تک نوازنده ی گیتار عشق .:.

*۩۞۩* رو یـاهــایـــت را بــه خــاطــر بــســپــار و بــه آنــهـا زنــدگــی بــبــخـش *۩۞۩*

روز جهانی عشق مبارک باد

 
به نام خدایی که عاشق عشق است
 
 

تو چشات باید شنا کرد مث دریا
تو رو خوب باید شناخت مث زیبا

شعر تو باید طلا کرد مث پاییز
شبتو باید دراز کرد مث یلدا

تو نگات می‌شه سفر کرد مث مجنون
دلو می شه در به در کرد مث لیلا

عشق تو رنگ همون بوته یاسه
که همش قد می‌کشه زود می ره بالا

تو مقدس و زلالی مث سوگند
روشن و غرق امیدی مث فردا

تو سفیدی مث برفای زمستون
تو وسیعی ، مثل جنگل ، مث صحرا

قبله اول و آخرم چشاته
چه کنارم باشی ، چه اونور دنیا

مث سمفونی ، مث نت ، پر رازی
مث برف اول ژانویه ، زیبا

رفتنت یه طعمیه شبیه مردن
موندنت یه رنگیه شبیه رویا

تو رو به خدا قسم دیگه سفر ، نه
لا اقل اگه می‌ری نرو تو تنها ....
 

 

Happy Valentain Day
 

آن دم که با تو ام ...

 
آن دم که با تو  ام
 
 

ای آنکه زنده از نفس توست جان من

آن دم که با تو‌ام ، همه عالم ازان من
 

آن دم که با توام ،  پُِرم از شعر و از شراب

می‌ریزد آبشار غزل از زبان من
 

آن دم که با توام ،  سبکم مثل ابرها

سیمرغ کی‌ رسد به بلندآسمان من
 

بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم

زان روشنی که کاشتی ای باغبان من !
 

با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است ؟

خود خوانده‌ای به گوش من این ، مهربان من
 

آتــش

 
 
بارانی ام , بارانی ام , بارانی از آتش

 یک روح بی پروا و سرگردانی از آتش

.

این کوچه ها , دیوارها , اصلاً تمام شهر

سوزان و من محبوس در زندانی از آتش

.

 اهل غزل بودم ، خدا یکجا جوابم کرد

 با واژه ای ممنوع  ، با انسانی از آتش

.

 بی شک سرم از توی لاکم در نمی آمد

 بر پا نمی کردی اگر طو فانی از آتش

.

 تا آمدی ، آتشفشانی سالها خاموش

 بغضش شکست و بعد شد طغیانی از آتش

.

 کاری که از دست شما هم بر نمی آمد

 من بودم و در پیش رویم خوانی ازآتش

.

 این روزها محکوم  ِ اعدامم به جرم عشق

 در انتظارم بشنوم   ،  فرمانی از آتش
 

پایان من ...

 
پایان ِ من 
 

 
گفتی که پــَر بکش ، برو از آسمان من
 

باشـد ، قبـول ، کفتر ِ نا مهربان من
 

هر بار گفته ام که : تو را دوست دارمت
 

پـُر می شود از آتش ِعشقت دهان من
 

این جمله که برای بیانش به چشم تو
 

افتـاده است باز به لکنـت ،  زبان من
 

آنقدر عاشقـم که تو عاشـق نبوده ای
 

دیگر رسیـده کارد  ، بر این استـخوان من
 

نه ، شاهنامه نیست که تو پهلوان شوی
 

این یک تراژدی ست ـ غم  ِداستان من
 

یک شب بیا و ضامن  ِ من باش  نازنین !
 

وقتی دخیـل  ، بستـه به تو آهوان ِ من
 

دل بــرکن و به شهـرِ دل  ِ من بیا عزیز!
 

زخـم زبان مردم  ِ چشـمت  ، به جان ِ من
 

باید که باز با تو خـدا حا فظـی کنـم
 

آخر رسیـده است به پایـان  ، زمان من
 

:: سلام :: { فرزانه }

 

سلام

 

سلامی به وسعت دریا

 

به وسعت تمام غم هایی که در دلم قرار داشت

 

به وسعت نگاهت که بوسیله آن تمامشان را زدودی

 

سلامی به قشنگی شکلات

 

سلامی به اندازه غم عاشق

 

سلامی به زیبایی معشوق

 

سلامی به شور عاشق 

 

سلامی به  مجنون

 

سلامی به لیلی 

 

سلامی به زیبایی  مهربانی

 

همه ی سلامهایم را تقدیمت می کنم به تو که

 

مهربانی

 

عاشقی

 

مجنونی

 

شکلاتی

 

و افسونگر

 

که میتوانی با نگاه زیبایت غم هایم را ببری به اعماق دریا و در

 

صندوقچه فراموشی بیاندازی . نیازی به قفل و کلید نیست .

 

قفل و کلید یعنی نگاهت

 

قفل و کلید یعنی معجزه

 

ومعجزه یعنی چشمانت